امیرعباسامیرعباس، تا این لحظه: 16 سال و 4 ماه سن داره

امیــــرعبــــاس*عشق مامان و باباس

ده تا دوازده ماهگی

1391/1/24 4:07
نویسنده :
401 بازدید
اشتراک گذاری

نی نی درحال آب بازی

٧/1/88 امروز جمعه بود. صبح زود خودت از خواب بیدار شده بودی و اسباب بازیهاتو جلوی تلویزیون چیده بودی. وقتی دیدم خودت آروم و بی سروصدا داری بازی میکنی حس کردم دیگه پسرم بزرگ شده و داره مستقل میشه. فدات بشم که عاشق بازی هستی! فقط بازی و بازی و بازی......

25/11/87 اخیرا مدتی است که شبها با گریه خیلی شدید از خواب بیدار میشی و فقط اصرار داری که بابایی تو را بغل کنه و راه ببره. وضعیت دشواریه که چند ماهه طول کشیده و معلوم نیست تا کی ادامه داره. از بس از خواب میپرم همش سردرد دارم.

5/10/87 امروز خیلی پسر خوبی بودی. خودت بازی کردی، خوابیدی، برنامه تماشا کردی و خوب به حرفهایم گوش میدادی. گاهی هم به حرفهام توجه نمیکنی و آنوقت نمیدانم که چگونه تو را آرام کنم. از وقتی دو ماهه شدی تا الان که داره یکسالت میشه برای تعویض پوشکت باید حواستو طوری پرت کنم که از جات بلند نشی و تکون نخوری. هرچیزی مثل دسته کلید یا وسیله ای که برات جدید و جالب باشه رو قایم میکنم و موقع عوض کردن پوشک میدم دستت تا چند دقیقه باهاش سرگرم بمونی و من بتونم کارمو بکنم. برای غذا خوردن هم باید همین کارو بکنم یا قصه های عجیب غریب تعریف کنم که آروم بگیری و غذاتو بخوری. الآن مدتهاست که خیلی وقت کم میارم تازگیها باخودم قرار گذاشته ام که بنحوی از کارهای خودم کم کنم مثلا از ماشین ظرفشویی بیشتر استفاده کنم، آردبرنج و سرلاک رو آماده بخرم و وقتم رو برای کارهای مهمتر ذخیره کنم.

بیمارستان با دوستت زهرا

20/9/87 تازه از بیمارستان مرخص شدی. شش روز بخاطر اسهال شدید بستری بودی. اسهالی که ویروسی بود و اصلا با دارو بهتر نشد. حتی وقتی مرخصت کردند هنوز خوب نشده بودی. دو روز قبل از اینکه بستری بشی کلیه هات دیگه خشک شده بود... بیمارستان سخت ترین روزها و شبهای عمر مرا شاهد بود و فقط خدا میدونه که با وجود مریضی خودم چطوری از تو مراقبت میکردم.niniweblog.com از بس دست و پاهات رو برای رگ گیری محکم گرفته بودند عصبی شده بودی و هنوز هم که مرخص شده ای از لباس پوشیدن و پوشک عوض کردن میترسی و جیغ میزنی. اونجا همش مجبور بودم شبانه روز تو را طوری نگه دارم که تکان نخوری و سرم را از دست یا پات بیرون نکشی. ولی تو تازه راه افتاده ای و دوست داری بایستی و بازی کنی. بدتر از همه اینکه هیچکس نبود که یکساعتی به من کمک کنه تا من استراحت کنم. مریضی سختی بود برای هر دوی ما.

5/8/87 چهار دست و پا از اینطرف به آنطرف میروی. از مبل و میز دست میگیری و مدتها می ایستی. عــــاشق خودکاری! عاشق بابایی و خرس کوچولو و کنترل تلویزیون. هویج را به لثه های نازکت میمالی. شاید قرار است دندان جدیدی دربیاوری. غذاهای ترش و شور را دوست داری و شیرینی را اصلا نمیخوری.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

وجیهه
21 آذر 90 21:03
یادش بخیر امیر عباس جونم منم ازت گرفتم چه گرفتنیییی............سرت سلامت عشقم الهی که هیچوقت مریض نشی دشنگم